
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۷
۱
مُهرِ خاموشی کند کوتهزبان تقریر را
این سپر دندانه میسازد دمِ شمشیر را
۲
قامتِ خَم، نفس را هموار نتوانست کرد
از کجی، زورِ کمان بیرون نیارد تیر را
۳
شد زبانِ شُکر از سودای او رگ در تنم
نیست از زندانِ یوسف شکوهای زنجیر را
۴
از سفیدی دیدهٔ یعقوب شد صبحِ امید
منزلی جز قصرشیرین نیست جویِ شیر را
۵
در به دستآوردنِ زلفش مرا تقصیر نیست
این رهِ خوابیده کوته میکند شبگیر را
۶
شیرمردان را نمیباشد به زینت التفات
نیست غیر از خون نگاری دست و پای شیر را
۷
با علایق برنمیآیی، مجرّد شو که نیست
غیر عریانی علاج این خارِ دامنگیر را
۸
تیرِ کج صائب همان بهتر که باشد در کمان
از جگر بیرون میاور آهِ بیتأثیر را
تصاویر و صوت


نظرات