صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۷۱۰

۱

گرچه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی

دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی

۲

ساغر خون خوردنم چون لاله نم بیرون نداد

بس که دل در سینه من بود داغ از تشنگی

۳

بحر اگر در کاسه ام ریزند می گردد سراب

خشک شد از بس مرا مغز و دماغ از تشنگی

۴

چشم احسان دارم از آهن دلان روزگار

آب را از تیغ می گیرم سراغ از تشنگی

۵

حال من دور از لب جان بخش او داند که چیست

چون سکندر هر که گردیده است داغ از تشنگی

۶

شهپر طاوس می باید که باشد سبز و تر

نیست صائب هیچ (غم) گر سوخت داغ از تشنگی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۸۵

نظرات