صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۷۲۷

۱

در عمارت زندگانی چند باطل می‌کنی؟

رفته‌ای از کار تا سامان منزل می‌کنی

۲

عاقبت این خانه‌ها ماتم‌سرایی می‌شود

زعفران گر جای برگ کاه در گل می‌کنی

۳

دادخواهی می‌شود فردای محشر پیش حق

هر نفس کز زندگانی صرف باطل می‌کنی

۴

نیست از صید تو غافل یک نفس صیاد مرگ

گرچه خود را از اجل دانسته غافل می‌کنی

۵

در بهار حشر خواهد از زمین سر برزدن

از بد و از نیک هر تخمی که در گل می‌کنی

۶

می‌کشی دست نوازش سال‌ها بر دوش خویش

پاره نانی اگر در کار سایل می‌کنی

۷

عارفان در انجمن خلوت کنند از خلق و تو

خلوت خود را ز فکر پوچ محفل می‌کنی

۸

راه‌پیمایان دو منزل را یکی سازند و تو

تا به منزل می‌رسی ده جایْ منزل می‌کنی

۹

پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو

همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می‌کنی

۱۰

می‌شود اسباب حسرت وقت رفتن زین جهان

هرچه غیر از درد و داغ عشق حاصل می‌کنی

۱۱

با تو سنگین‌پای، چون رهبر تواند ساختن؟

سیل را از بس گران‌جانی تو کاهل می‌کنی

۱۲

عاشق سیم و زری چندان که خون خویش را

بر امید خون‌بها در کار قاتل می‌کنی!

۱۳

تا نگردیده است گرد کاروان غایب ز چشم

پای نِهْ در راهْ صائب چند دل‌دل می‌کنی؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۹۴

نظرات