صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۷۲۸

۱

من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی

این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟

۲

بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان

خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟

۳

می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت

آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟

۴

نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم

می کشی آخر چراغی را که روشن می کنی

۵

گرم می پرسی مرا بهر فریب دیگران

در لباس دوستداران کار دشمن می کنی

۶

نیست با سنگین دلان هرگز سر و کاری ترا

خنده بر سرگشتگی های فلاخن می کنی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۹۵

نظرات