
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۷۳۵
۱
خنده بیجا مزن تا طعن بیجا نشنوی
پا منه بیرون ز راه شرم تا پا نشنوی
۲
تا تو حسن و عشق را از یکدگر دانی جدا
بوی یوسف از گریبان زلیخا نشنوی
۳
کوه در رد صدا بی اختیار افتاده است
با گرانقدران مگو حرف سبک تا نشنوی
۴
گوش خود را چون صدف سنگین کن از آب گهر
تا ز ابر آوازه احسان دریا نشنوی
۵
گوش تن چون حلقه از بیرون در دارد خبر
زینهار از تن پرستان قصه ما نشنوی
۶
سطحیان چون کف ندارند از دل دریا خبر
حرف عشق از زاهدان بادپیما نشنوی
۷
کافران بت را به معبودی ستایش می کنند
وصف دنیا زینهار از اهل دنیا نشنوی
۸
طالع شهرت ندارد در وطن فکر غریب
بوی عنبر تا بود صائب به دریا نشنوی
تصاویر و صوت

نظرات