
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۷۶۰
۱
خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری
هوس در دل مرا در خاک قارون است پنداری
۲
ز اقبال جنون بر سینه هر داغی کز او دارم
به چشمم خیمه لیلی و هامون است پنداری
۳
غزال شوخ چشم من ز مردم وحشتی دارد
که در آغوشم از آغوش بیرون است پنداری
۴
پریشان می تراود گفتگوی عشق از کلکم
نهال خامه من بید مجنون است پنداری
۵
نمی بینم ز خون غلطیدگان یک کف زمین خالی
بساط خاک میدان شبیخون است پنداری
۶
نمایان ساخت از خمیازه زخم عشقبازان را
دم شمشیر او لبهای میگون است پنداری
۷
ز بس از مردم بی حاصل عالم کجی دیدم
به چشمم بید مجنون سرو موزون است پنداری
۸
خط ساغر به دور باده یاقوت گون صائب
به گرد لعل جانان خط شبگون است پنداری
تصاویر و صوت

نظرات