
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۷۷
۱
بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
فانوس، شمع را نکند ز انجمن جدا
۲
حیرت مباد پرده بینایی کسی!
کز یوسفیم در ته یک پیرهن جدا
۳
هشدار کز خراش دل سنگ خاره شد
آخر به تیغ کوه، سر کوهکن جدا
۴
از دورباش سینه گرم ایستاده است
فانوس وار از تن من پیرهن جدا
۵
گر پی برد به چاشنی آن دهن نفس
مشکل به حرف و صوت شود زان دهن جدا
۶
چون خامه در محبت هم بس که یکدلند
از هم نمی کند دو لبش را سخن جدا
۷
صائب ز من مپرس حضور وطن که کرد
اندیشه غریب، مرا از وطن جدا
تصاویر و صوت


نظرات