
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۷۷۰
۱
فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی
تویی آن چشم را مردم اگر روشن گهر باشی
۲
به همت می توانی قطع کردن آسمان ها را
چرا با این چنین تیغی نهان زیر سپر باشی؟
۳
روان شو چون شراب صبح در رگهای مخموران
گره تا چند بر یک جای چون آب گهر باشی؟
۴
تمنای تو دارد نعل در آتش عزیزان را
چو یوسف چند زندانی در آغوش پدر باشی؟
۵
پریشان می کنی از فکر گوهر قطره خود را
نمی دانی که خود را جمع اگر سازی گهر باشی
۶
ز برگ لاله می آید به گوش این مژده عاشق را
که داغ از سینه می روید اگر خونین جگر باشی
۷
براندازد چو اخگر از گریبان قبضه خاکت
اگر چون آفتاب گرمرو روشن گهر باشی
۸
اگر شب را نداری زنده صائب جهد کن باری
فلک را تیر روی ترکش از آه سحر باشی
تصاویر و صوت


نظرات
محمدرضا سادات سرکی (ناظم)