
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۰
۱
روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
در هم شکست کوکبه ماهتاب را
۲
دوری مکن ز صحبت نیکان که می کند
گوهر عزیز در نظر خلق آب را
۳
پروای رستخیز ندارند راستان
روز حساب، عید بود خودحساب را
۴
بی عشق خون مرده بود دل به زیر پوست
از آتش است گریه خونین کباب را
۵
روشندلان ز تیغ زبانند بی نیاز
حاجت به شمع نیست شب ماهتاب را
۶
صورت پرست فیض ز معنی نمی برد
بلبل به جای گل نپرستد گلاب را
۷
معنی شود ز نازکی لفظ، دلپذیر
در شیشه است جلوه دیگر شراب را
۸
هر کس که از خسیس کند مردمی طمع
دارد توقع از گل کاغذ گلاب را
۹
صائب ز مد عمر اقامت طمع مدار
آرام نیست جلوه موج سراب را
تصاویر و صوت

نظرات
عیسی