
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۰۷
۱
نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
چه کنی چون دل شب تیره اش از هر دودی؟
۲
نیست سرمایه عمر تو به جز یک دو سه دم
چه کنی صرف به دودی که ندارد سودی؟
۳
دود اگر زلف ایازست ببر پیوندش
حیف باشد که به زنجیر بود محمودی
۴
چون سیاووش گذشتند ز آتش مردان
ما به همت نتوانیم گذشت از دودی
۵
عیش خود تلخ مکن صائب ازین دود کثیف
گر به آتش نگذاری به تکلف عودی
تصاویر و صوت

نظرات