صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۸۲۰

۱

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی

۲

تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت

نروی سرزده در خواب پریشان کسی

۳

نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را

که به امداد صبا رفت به قربان کسی

۴

خون ما در تن ازان مرده که در روز جزا

ندهد زحمت اندشه دامان کسی

۵

می کشد هر نفس از شوق ز خویشم بیرون

نگه مست جفاپیشه آیان کسی

۶

میوه باغ شکیب دل ما را دریاب

سیب صبرست که دورست ز دندان کسی

۷

می برد باد صبا شب همه شب شهر به شهر

بوی پیراهن یوسف ز گریبان کسی

۸

شور از کشور دلهای پریشان برخاست

نمکی تازه نکردم ز نمکدان کسی

۹

قرص خورشید و مه ارزانی گردون باشد

نخورد همت ما نان جو از خوان کسی

۱۰

عدم اولاست درین واقعه بیماری را

که به جان می کشدش منت درمان کسی

تصاویر و صوت

نظرات