
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۴۴
۱
باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی
کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی
۲
پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل
نیست در دستم اگر چون دگران دنیایی
۳
لاله را نعل بود بر سر آتش در کوه
در ره سیل حوادث تو چه پا برجایی
۴
چشم خفاش ز خورشید ندارد قسمت
ورنه در دیده روشن گهران پیدایی
۵
طوق هر فاخته ای دیده حیرت زده ای است
در ریاضی که بود سرو سهی بالایی
۶
چشم کوته نظر آیینه ظاهربین است
ورنه در سینه هر قطره بود دریایی
۷
صائب از هر دو جهان قطع نظر آسان است
اگر از جانب معشوق بود ایمایی
تصاویر و صوت


نظرات
موسی عبداللهی