
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۵
۱
از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را
۲
بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند
دربسته گر دهند به عاشق بهشت را
۳
ممنون نوبهار نگردند اهل درد
اینجا به آب دیده رسانند کشت را
۴
در شستشوی نامه اعمال عاجزم
شستم به گریه گرچه خط سرنوشت را
۵
امید من به خاک نهادی زیاده شد
تا جای داد خم به سر خویش خشت را
۶
جمعی که پشت بر خودی خود نکردهاند
در کعبه میکنند زیارت کنشت را
۷
صائب دلم سیاه شد از توبه، می کجاست؟
تا شستشو دهم دلِ ظلمت سرشت را
تصاویر و صوت

نظرات