
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۵۹
۱
دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری
ز بوسه نام مرا در شکر نمی گیری
۲
فریب می دهی از وعده دروغ مرا
شکوفه می کنی اما ثمر نمی گیری
۳
دل رمیده من در کمین پروازست
چرا خبر ز من ای بی خبر نمی گیری؟
۴
در آستانه دیگر سراغ خواهی کرد
سر مرا اگر از خاک برنمی گیری
۵
دل شکسته نخواهد به این کسادی ماند
ازین متاع چرا بیشتر نمی گیری؟
۶
متاع یوسفی من به جا نمی ماند
چرا به قیمت خاک این گهر نمی گیری؟
۷
شکار مفت مرا شاهباز بسیارست
چرا مرا به ته بال و پر نمی گیری؟
۸
بگو صریح که از انتظار خون نکنم
اگر دل از من خونین جگر نمی گیری
۹
همیشه دور به کام کسی نمی گردد
چرا به ساغری از ما خبر نمی گیری؟
۱۰
درازدستی آه مرا به لطف ببخش
عنان جور و ستم را اگر نمی گیری
۱۱
چگونه دل به تو بندد کسی، که با این ربط
خبر ز صائب خونین جگر نمی گیری
تصاویر و صوت


نظرات