
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۷۹
۱
بر این مباش که خون در دل نیاز کنی
به قدر مرتبه حسن خویش ناز کنی
۲
خوش است غارت دل ها، ولی نه چندانی
که عمر جلوه خود صرف ترکتاز کنی
۳
نهایتش گرهی چند وا کند از زلف
ز دست کوته ما چند احتراز کنی؟
۴
نظر به جانب من کن که چند روز دگر
غبار خط نگذارد که چشم باز کنی
۵
وفا جبلی خوبان نمی شود صائب
چه لازم است سخن را عبث دراز کنی؟
تصاویر و صوت

نظرات