صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۸۸۲

۱

صفای وقت درین خاکدان چه می خواهی؟

گهر ز دامن ریگ روان چه می خواهی؟

۲

برون ز عالم رنگ است اگر نشاطی هست

تو ساده دل ز بهار و خزان چه می خواهی؟

۳

نکرده جمع دل خویش، غنچه از هم ریخت

فراغبال درین بوستان چه می خواهی؟

۴

برات رزق تو بر آسمان نوشته خدا

تو از زمین سیه کاسه نان چه می خواهی؟

۵

تویی طبیب و دو عالم دو چشم بیمارست

علاج درد خود از دیگران چه می خواهی؟

۶

نکرد کعبه به سنگ نشان ترا ره دان

به این شعور، تو از بی نشان چه می خواهی؟

۷

برای سرکشی نفس عقل در کارست

ترا که گرگ شبان شد چه می خواهی؟

۸

نمی شود نکند عشق داغ عالم را

ز آفتاب قیامت امان چه می خواهی؟

۹

ز آسمان و زمین شکوه می کنی شب و روز

چه داده ای به زمین، ز آسمان چه می خواهی؟

۱۰

خلاصه دو جهان در وجود کامل توست

تو شوخ چشم ازین و ازان چه می خواهی؟

۱۱

غبار لازمه آسیا بود صائب

امان ز حادثه آسمان چه می خواهی؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۴۷۶

نظرات