
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۸۵
۱
فکنده شور محبت مرا به صحرایی
که موج می زند از هر کنار دریایی
۲
ندانم آن خط سحرآفرین چه مضمون است
که در قلمرو دلهاست طرفه غوغایی
۳
خیال من که به دامان عرش پای زده
ندیده است به این رتبه سرو بالایی
۴
چه شور در جگر خاک ریخت ابر بهار؟
که هست در سر هر برگ لاله سودایی
۵
اگر تو پنبه غفلت برآوری از گوش
کدام خار ندارد زبان گویایی؟
۶
در انتظار تو هر هفت کرده است بهشت
نظر سیاه مگردان به هر تماشایی
۷
ازان همیشه بهارست لاله خورشید
که صلح کرد ز عالم به چشم بینایی
۸
چه حاجت است به ترتیب لشکر خط و خال؟
تصرف دل ما را بس است ایمایی
۹
برآورد ز خیابان خلد سر صائب
کسی که رفت به یاد بلند بالایی
تصاویر و صوت

نظرات