صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۸۸۷

۱

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی

سفینه ای است که گردیده است دریایی

۲

مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک

خبر ز سایه خود نیستش ز رعنایی

۳

به بوی خون بتوان یافت همچو نافه مشک

ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی

۴

چگونه قطره کشد در کنار دریا را؟

به روزگار تو رحم است بر تماشایی

۵

فلک ز جلوه او چون کتان ز هم می ریخت

اگر نظیر تو می بود مه به زیبایی

۶

ز اشتیاق تو دست ز کار رفته من

فلاخنی است که سنگش بود شکیبایی

۷

به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی

که باده نشائه خون می دهد به تنهایی

۸

زبان خموش پسندیده است در پیری

ز شمع خوش نبود صبح مجلس آرایی

۹

به عیب خویش چو صائب کسی که راه نبرد

گلی نچید ز نور چراغ بینایی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۴۷۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۶۷۸

نظرات