
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۹۷
۱
ای آن که دل به عمر سبکرو نهادهای
در رهگذار سیل میان را گشادهای
۲
کوری نمیرود به عصاکش برون ز چشم
خود خوب شو، چه در پی خوبان فتادهای؟
۳
پیراهنی که میطلبی از نسیم مصر
دامان فرصتی است که از دست دادهای
۴
آرام نیست بوی گل و رنگ لاله را
تو بیخبر چو سرو به یک جا ستادهای
۵
تا میکشد دل تو به این تیره خاکدان
هرچند بر سپهر سواری، پیادهای
۶
بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست
جز دست اختیار که بر هم نهادهای
۷
امروز خانهای به صفای دل تو نیست
گر روزنش ز دیده عبرت گشادهای
۸
داغ ندامت است سرانجام رنگ و بوی
صائب چه محو بوی گل و رنگ بادهای؟
تصاویر و صوت


نظرات