
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۱
۱
در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟
با رحمت خدای نجوشد کسی چرا؟
۲
تا ابر نوبهار پریشان نگشته است
چون رعد هر نفس نخروشد کسی چرا؟
۳
در موسم بهار، می لاله رنگ را
چون لاله کاسه کاسه ننوشد کسی چرا؟
۴
گرم است تا ز آتش گل سینه بهار
از سنگ همچو چشمه نجوشد کسی چرا؟
۵
چون دامن وصال به کوشش گرفته اند
چندان که ممکن است نکوشد کسی چرا؟
۶
این شیشه ها چو ابر تنک بی طراوتند
در پای خم شراب ننوشد کسی چرا؟
۷
دریا ز موج دست ستم چون برآورد
پیراهن حباب نپوشد کسی چرا؟
۸
چون خوردنی است کاسه زهری که قسمت است
با جبهه گشاده ننوشد کسی چرا؟
۹
یاقوت یافت در جگر سنگ آب و رنگ
دیگر برای رزق بکوشد کسی چرا؟
۱۰
غافل مشو ز حق به امید قبول خلق
یوسف به سیم قلب فروشد کسی چرا؟
۱۱
صائب به شکر سینه گرمی که داده اند
چون گل به خار، گرم نجوشد کسی چرا؟
تصاویر و صوت


نظرات