
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۱۱
۱
ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
عالم به دور زلف تو زنجیرخانهای
۲
شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت
زین بیشتر چگونه کند سعی، دانهای؟
۳
از هر ستاره چشم بدی در کمین ماست
با صدهزار تیر چه سازد نشانهای؟
۴
چون سر برون برد به سلامت سپند ما؟
زین بحر آتشین که ندارد کرانهای
۵
چون باد صبح رزق من از بوی گل بود
مرغ قفس نیم که بسازم به دانهای
۶
عاشق کسی بود که درین دشت آتشین
پروانهوار خوش نکند آشیانهای
۷
ناف مرا به نغمهٔ عشرت بریدهاند
چون نی نمیزنم نفس بیترانهای
۸
صائب فسردهایم، بیا در میان فکن
از قول مولوی غزل عاشقانهای
تصاویر و صوت

نظرات