
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۲۲
۱
حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی
بوی گل از نسیم صبا نشنود کسی
۲
از بت پرست، وقت تماشای حسن تو
حرفی به غیر نام خدا نشنود کسی
۳
در خلوت تو کیست که سازد صدا بلند؟
جایی که از سپند صدا نشنود کسی
۴
خط جای بوسه بر لب لعل تو تنگ ساخت
اینش سزا که حرف بجا نشنود کسی
۵
آمیخت چون دعا به غرض بی اثر شود
کز سایلان دعاو ثنا نشنود کسی
۶
از کاهلی فتاده ام از کاروان جدا
در وادیی که بانگ درا نشنود کسی
۷
مستغنی از دلیل بود هر که واصل است
در کعبه حرف قبله نما نشنود کسی
۸
صائب چنین که ما به زمین نقش بسته ایم
بهر چه عذر لنگ ز ما نشنود کسی؟
تصاویر و صوت

نظرات