
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۲۴
۱
تیغ تو در نیام کند قطع زندگی
از آب ایستاده که دید این برندگی؟
۲
باشد عیار بینش هر کس به قدر شرم
نرگس تمام چشم شد از سرفکندگی
۳
فرمان پذیر باش که هیچ آفریده ای
با اختیار جمع نکرده است بندگی
۴
افکنده ام چو نافه ز خود دور سایه را
آهو به گرد من نرسد در دوندگی
۵
دریا به جای قطره ز نیسان گهر گرفت
نقصان نکرده است کسی از دهندگی
۶
در چشم خلق سبز نگردد ز انفعال
تنها چو خضر هر که خورد آب زندگی
۷
استادگی حیات ندانسته است چیست
ریگ روان نفس نکشد در روندگی
۸
در بندگی است صائب اگر هست عزتی
یوسف عزیز مصر شد از راه بندگی
تصاویر و صوت

نظرات