صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۹۲۹

۱

تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟

از نقش پای راهروان رهنما کنی

۲

چون حلقه، دیده نگران شو تمام عمر

شاید به روی خود در توفیق وا کنی

۳

جز نقش یوسفی نبود در بساط صبر

تو جهد کن که آینه را (با صفا کنی)

۴

اطعام، رزق روح و طعام است (رزق تن)

تا کی ز رزق روح به تن اکتفا کنی؟

۵

دست خود از نگار علایق بشوی پاک

تا صد گره گشاده به دست دعا کنی

۶

در نامرادی این همه بیداد می کنی

گر چرخ بر مراد تو گردد چها کنی؟

۷

آشفتگی ز مغز ( نمی رود)

دستار نیست (این که ز سر زود وا کنی)

۸

قالب تهی ز خویش ( )

چون بهله دست (در کمر مدعا کنی)

۹

تنگ شکر ( )

گر خوابگاه (خویشتن از بوریا کنی)

۱۰

تا کی دهان خویش ( )

چند اکتفا ( )

۱۱

) در خانه، کور (

) عصا کنی (

۱۲

از خودسری و بی بصری، چند چون حباب

صائب ز بحر خانه خود را جدا کنی؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۵۰۰

نظرات