صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۹۳۴

۱

در پیری ارتکاب می ناب می کنی

این صبح را تصور مهتاب می کنی

۲

مویت سفید گشت و همان از شراب تلخ

در شیر زندگانی خود آب می کنی

۳

دل را برای جسم ز می می کنی خراب

تعمیر دیر از گل محراب می کنی

۴

از توبه حرف می زنی و باده می خوری

بیدار می شوی و دگر خواب می کنی

۵

در قلزمی که کشتی نوح است در خطر

بالین ز گرد بالش گرداب می کنی

۶

سررشته حیات به آخر رسید و تو

پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنی

۷

درمان شیب باده روشن نمی کند

زخم کتان رفو چه به مهتاب می کنی؟

۸

چون عقل و هوش و دین و دلت را شراب برد

آهنگ این سفر به چه اسباب می کنی؟

۹

موی سفید، مشرق صبح قیامت است

وقت است توبه گر ز می ناب می کنی

۱۰

از روی گرم دل به تو پرتو نمی رسد

تا پشت خویش گرم به سنجاب می کنی

۱۱

همت زراستان، گه افتادگی بجوی

بالین ز راه ساز، اگر خواب می کنی

۱۲

اول دل و زبان خود از توبه پاک کن

صائب اگر نصیحت احباب می کنی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۵۰۳

نظرات