صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۹۳۵

۱

دایم ستیزه با دل‌افگار می‌کنی

با لشکر شکسته چه پیکار می‌کنی؟

۲

ای وای اگر به گریه خونین برون دهم

خونی که در دلم تو ستمکار می‌کنی

۳

با این حلاوتی که دل عالم از تو سوخت

استادگی به شربت بیمار می‌کنی

۴

شرمنده نیستی که به این دستگاه حسن

دل می‌بری ز مردم و انکار می‌کنی؟

۵

این جلوه‌ای که من ز تو بی‌باک دیده‌ام

بر سرو، طوق فاخته زنار می‌کنی

۶

یوسف به خانه روی ز بازار می‌کند

هرگه ز خانه روی به بازار می‌کنی

۷

گر بگذری به سرو و صنوبر، ز بار دل

در جلوه نخست سبکبار می‌کنی

۸

گردی کز او بلند شود آه حسرت است

بر هر گل زمین که تو رفتار می‌کنی

۹

چشم بدت مباد، که با چشم نیم‌خواب

بر خلق ناز دولت بیدار می‌کنی

۱۰

زین آب خوشگوار شود تشنگی زیاد

ورنه علاج تشنه دیدار می‌کنی

۱۱

گل بر در قفس زن و در چشم دام خاک

رحمی اگر به مرغ گرفتار می‌کنی

۱۲

یک روز اگر کند ز تو آیینه، رو نهان

رحمی به حال تشنه دیدار می‌کنی

۱۳

رنگ شکسته را به زبان احتیاج نیست

صائب عبث چه درد خود اظهار می‌کنی؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۷۰۲
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۵۰۳

نظرات

user_image
الهام فغانی مهر
۱۳۹۴/۰۱/۲۳ - ۲۳:۰۱:۱۴
در مصراعِ اول، واژه ی "گریه" اشتباها "گربه" نوشته شده است. به فرضِ صحیح بودنِ روایتِ موجود از مصراعِ آخر، با شاعر هم سلیقه نیستم، و به گوشِ من، این روایت بسیار زیباتر است:رِنگِ شکسته را به زبان احتیاج نیستصائب، عبث به دردِ خود اظهار می کنی!مصراعْ سوالی نیست. (هرچند، بعید است که روایتِ اولْ روایتِ صائب بوده باشد.)
user_image
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com
۱۳۹۹/۰۹/۰۷ - ۱۶:۱۳:۴۸
دیدگاه جناب الهام فغانی مهر گرامی درست است چون خون دل از دست ستم کار با گریه از همین راه بیرون می شود.
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۱/۱۸ - ۱۶:۱۶:۲۸
ای وای اگر به گریه ی خونین برون دهم خونی که در دلم تو ستمگر میکنی....!