صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۹۴۶

۱

دل را اگر چه نیست ز دلدار آگهی

دلدار را بود ز دل زار آگهی

۲

بیمار اگر ز درد بود غافل از طبیب

دارد ولی طبیب ز بیمار آگهی

۳

از نافه نیست آهوی رم کرده را خبر

عاشق ندارد از دل افگار آگهی

۴

آن برده است راه به مرکز که نیستش

از سیر و دور خویش چو پرگار آگهی

۵

مهر خموشیم به دهن چون صدف زدند

تا یافتم ز گوهر اسرار آگهی

۶

بگشا نظر چو سوزن و باریک شو چو تار

داری اگر ز نازکی کار آگهی

۷

در شهر زنگ، آینه در زنگ خوشترست

پیش سیه دلان مکن اظهار آگهی

۸

خون می کنند بر سر هر خار رهروان

یابند اگر ز لذت آزار آگهی

۹

از پیچ و تاب کشف شود خرده های راز

دارد ز گنج زیرزمین مار آگهی

۱۰

انگشت اعتراض به گفتار ما منه

ما را چو خامه نیست ز گفتار آگهی

۱۱

مهرش به لب زنند چو خال دهان یار

آن را که می دهند ز اسرار آگهی

۱۲

پوشیدگی حجاب بصیرت نمی شود

دارد ز خفتگان دل بیدار آگهی

۱۳

صائب مرا ز بی خبری نیست شکوه ای

بر خاطر لطیف بود بار آگهی

۱۴

این آن غزل که مولوی روم گفته است

کار آن کند که دارد از کار آگهی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۵۰۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۶۵۵

نظرات