
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۵۶
۱
ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی
کوه الم از دامن صحرای تو سنگی
۲
در دشت خطرناک تو هر خار سنانی
از بحر پرآشوب تو هر موج نهنگی
۳
گردون سراسیمه و این خاک گرانسنگ
در کوچه سودای تو دیوانه و سنگی
۴
در راه تمنای تو ارباب طلب را
عمر ابد و مرگ، شتابی و درنگی
۵
صحرایی سودای تو هر نافه بویی
سودایی صحرای تو هر لاله رنگی
۶
برقی که ازو طور به زنهار درآید
از نرگس مژگان تو رم خورده خدنگی
۷
با شوخی چشم تو رم چشم غزالان
در دیده روشن گهران آهوی لنگی
۸
موجی که بود سلسله جنبان تلاطم
با شوخی مژگان تو همچون رگ سنگی
۹
یاقوت ز شرم لب رنگین سخن تو
چون چهره خجلت زده هر لحظه به رنگی
۱۰
از حسن پر از شیوه آن کان ملاحت
قانع نتوان گشت به صلحی و به جنگی
۱۱
از بار شکوه تو بود خامه صائب
چون سبزه نورسته نهان در ته سنگی
تصاویر و صوت

نظرات