
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۷۴
۱
افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی
در جنگ دیر صلحی در صلح زود جنگی
۲
عقل مرا سبک کرد درد مرا گران ساخت
چشم تمام خوابی رخسار نیمرنگی
۳
ما را به یک نوازش بستان ز دست عالم
آخر گران نگردد دیوانه ای به سنگی
۴
از صلح و جنگ عالم آسوده ایم و فارغ
ما را که هست با خود هر لحظه صلح و جنگی
۵
از خود برون دویدیم دیوانه وار صائب
هر طفل را که دیدیم در دست داشت سنگی
تصاویر و صوت

نظرات