صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۷۰۶

۱

دانسته ام غرور خریدار خویش را

خود همچو زلف می شکنم کار خویش را

۲

هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت

شد آب سرد، گرمی بازار خویش را

۳

در زیر بار منت پرتو نمی رویم

دانسته ایم قدر شب تار خویش را

۴

زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک

در خواب کن دو دیده بیدار خویش را

۵

نادیدنی است صورت بی معنی جهان

روشن مساز آینه تار خویش را

۶

هر دم چو تاک بار درختی نمی شویم

چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را

۷

چون صبح داده ایم به یک جرعه شفق

خندان به پیر میکده دستار خویش را

۸

اظهار فقر پیش فرومایگان مکن

پوشیده دار گوهر شهوار خویش را

۹

(هرگز چنان نشد که توانیم فرق کرد

از رشته های زلف، دل زار خویش را)

۱۰

در زیر خاک و گرد کسادی نهفته ایم

از چشم خلق گوهر شهوار خویش را

۱۱

از بینش بلند، به پستی رهانده ایم

صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۶۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۲
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۷۴

نظرات

user_image
عین. ح
۱۳۹۶/۰۳/۰۵ - ۱۱:۲۸:۰۹
سلامدر بیت ماقبل آخر به جای «چو» باید «چون» باشد تا وزن شعر درست شود.
user_image
امّید تبریزی
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۱۶:۲۶:۰۳
درود جناب حمید فربحر شعر با مفاعلن شروع شده در نتیجه "چو" صحیح میباشد
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۱/۲۸ - ۱۶:۳۸:۲۰
حمید خان با شما موافقم: چون سرو بسته‌ایم به دل بار خویش را
user_image
خودم به کسی نگویید
۱۴۰۲/۰۱/۲۴ - ۰۹:۴۰:۰۶
چوز زلفت خدا بردی خویش بدان صائب باعث نصحیت مکدرکردی خویش