صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۷۰۷

۱

از کینه پاک کن دل افگار خویش را

صبح امید ساز شب تار خویش را

۲

گردد درین ریاض به آزادگی علم

چون سرو هر که بست به دل بار خویش را

۳

از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار

مشکن به سنگ گوهر شهوار خویش را

۴

بی حاصل است تخم فشاندن به شوره زار

مگشا به بیغمان لب گفتار خویش را

۵

گردید از زیاده سری خرج گاز، شمع

واکن ز سر علاقه دستار خویش را

۶

مردانه سر به تیغ شهادت نثار کن

مفکن ز بیدلی به گره کار خویش را

۷

دارد ز زنگیان خطر آیینه های صاف

پوشیده دار دیده بیدار خویش را

۸

تا چشم شور خلق نسازد ترا کباب

تنها مخور پیاله سرشار خویش را

۹

منصور سر به باد ز افشای راز داد

از باطلان نهفته کن اسرار خویش را

۱۰

از شوق کاه جاذبه کهرباست بیش

مطلوب طالب است طلبکار خویش را

۱۱

دیدی ز نور عاریتی ماه چون گداخت

روشن ز آه ساز شب تار خویش را

۱۲

آورد هر که صد دل سرگشته را به دست

تسبیح ساخت رشته زنار خویش را

۱۳

خم شد قدت چو صیقل و از بی بصیرتی

روشن نکردی آینه تار خویش را

۱۴

زان پایدار ماند درین باغ حسن سرو

کز خود جدا نکرد هوادار خویش را

۱۵

شد آب و تاب لعل لب او یکی هزار

دل آب کرد بس که خریدار خویش را

۱۶

با سایه هما نکند دوربین بدل

صائب حضور سایه دیوار خویش را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۶۶

نظرات