
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۲۶
۱
از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
پای به خواب رفته فرو شد به گل مرا
۲
هر شکوه ای که هست، ز درمان بود مرا
ورنه ز درد نیست غباری به دل مرا
۳
آزادگی چو سرو بود عذرخواه من
دست تهی ز خلق ندارد خجل مرا
۴
دوزخ فسرده می شود از مشت آب من
دارد ز بس که شرم گنه منفعل مرا
۵
باشد چو نقش پای زمین گیر، برق و باد
در کوچه ای که رفته فرو پا به گل مرا
۶
من کز یگانگی در توحید می زنم
ترسم دو زلف یار نماید دو دل مرا
۷
بی پرده کردم آنچه نبایست کردنم
حاشا که عفو یار نماید خجل مرا
۸
دزدیده ام چو زخم ازان تیغ آبها
ای وای تیغ او نکند گر بحل مرا
۹
صائب ز داغ عشق شکایت چسان کنم؟
کز قید عقل داد نجات این سجل مرا
تصاویر و صوت


نظرات