
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۳۷
۱
مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
دفتر مساز این ورق باد برده را
۲
با زاهد فسرده مکن گفتگوی عشق
تلقین نکرده است کسی خون مرده را
۳
تخمی که سوخت، سبز نگردد ز نوبهار
افسرده تر کند می گلگون فسرده را
۴
بپذیر عذر باده کشان را، که همچو موج
در دست خویش نیست عنان، آب برده را
۵
اندیشه کن ز باطن پیران که چون چنار
هست آتشی نهفته به دل سالخورده را
۶
صائب نظر به سیب زنخدان یار نیست
دندان به پاره های دل خود فشرده را
تصاویر و صوت

نظرات