
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۵۰
۱
بشنو ز من ترانه غیرت فزای را
گر مردی ای سپند، نگه دار جای را!
۲
سختی پذیر باش گر اهل سعادتی
کز استخوان گزیر نباشد همای را
۳
هر چند سر به دامن محمل گذاشته است
دل می تپد همان ز جدایی درای را
۴
چند ای سیه درون خود آرا درین بساط
پنهان کنی به بال و پر خویش پای را؟
۵
روشن ضمیر باش که این بال آتشین
بر چرخ برد شبنم بی دست و پای را
۶
جمعی که از ملایمت آزار دیده اند
بر برگ گل شمرده گذارند پای را
۷
بدطینتان برای شکم خون هم خورند
سگ دشمن است بر سر روزی گدای را
۸
صائب به غور ناله عشاق می رسد
در راه فکر هر که فشرده است پای را
تصاویر و صوت



نظرات