
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۵۷
۱
ای جبهه تو آینه سرنوشت ما
روشن چو آفتاب به تو خوب و زشت ما
۲
در پله نشیب به قارون برابرست
میزان ز بس گرانی اعمال زشت ما
۳
ما را به شکوه تنگی عالم نیاورد
خلق گشاده است فضای بهشت ما
۴
از آب خضر دانه ما سبز گشته است
دست آزمای برق فنا نیست کشت ما
۵
با آب شور کعبه نگردیم هم نمک
تا یک دم آب تلخ بود در کنشت ما
۶
چون آفتاب اگر سر ما بگذرد ز چرخ
افتادگی برون نرود از سرشت ما
۷
ای ابر رحمت این همه استادگی چرا؟
وقت است برق ریشه دواند به کشت ما
۸
نور و صفا در آب و گل ما سرشته اند
بر روی آفتاب کشد تیغ، خشت ما
۹
صائب کشید شعله ز دل داغ تازه ای
گل کرد شمع لاله ز دامان کشت ما
تصاویر و صوت


نظرات