
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۵۸
۱
بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
یادش به خیر، هر که نیفتد به یاد ما!
۲
چون صبح، جیب و دامن عالم پر از گل است
از باغ دلگشای جبین گشاد ما
۳
کیفیتش ز باده لعلی است بیشتر
خونی که می خورند حریفان به یاد ما
۴
با نامرادی از همه کس زخم می خوریم
ای وای اگر سپهر رود بر مراد ما
۵
افسرده تر ز آتش طوفان رسیده است
بازار روزگار ز جنس کساد ما
۶
ما را کسی که سر به بیابان عشق داد
آماده کرد از دل صدپاره زاد ما
۷
رمزیم همچو خط بناگوش سر به سر
هر طفل نورسیده ندارد سواد ما
۸
صائب اگر چه باده ما نیست غیر خون
از نه سپهر می گذرد نوش باد ما
تصاویر و صوت


نظرات