
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۶
۱
عشق کو تا چاک سازم جامهٔ ناموس را
پیشِ زُهّاد افکنم این خرقهٔ سالوس را
۲
هیچ کس از رشتهٔ کارم سری بیرون نبرد
نبضِ من بندِ زبان گردید جالینوس را
۳
از خودآرایان نمیباید بصیرت چشمداشت
عیب پیشِ پا نیاید در نظر طاوس را
۴
حرف دعوی در میانِ باطلان دارد رواج
هست در بتخانه گلبانگِ دگر ناقوس را
۵
هر چه ماند از تو بر جا، حاصلش باشد دریغ
چند خواهی جمع کرد این مایهٔ افسوس را
۶
ظلم میسازد زبانِ عیبجویان را دراز
عدل مُهرِ خامشی بر لب زند جاسوس را
۷
زخم از مرهم گواراتر بود بر عارفان
رخنه در زندان بود از نقش به، محبوس را
۸
میکند در پردهٔ ناموس، حسن ایجادِ عشق
شمع چون پروانه در رقص آورد فانوس را
۹
بر سرِ گنج است صائب پای من، تا کرده ام
چون صدف گنجینهٔ گوهر، کفِ افسوس را
تصاویر و صوت



نظرات