صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۷۷۱

۱

در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما

چون گردباد ریشه ندارد نهال ما

۲

ذاتی است روشنایی ما همچو آفتاب

نقصی نمی رسد به کمال از زوال ما

۳

در حفظ آبرو ز حبابیم تشنه تر

از آب خضر خشک برآید سفال ما

۴

خون می کند ز دیده روان نیش انتقام

خاری اگر به سهو شود پایمال ما

۵

گوهر فشاند گرد یتیمی ز روی خویش

از دل برون نرفت غبار ملال ما

۶

پشت فتادگی بود ایمن ز خاکمال

دشمن چگونه صرفه برد از جدال ما؟

۷

صد پیرهن ، بوَد بِه از آماس لاغری،

از آفتاب نور نگیرد هلال ما

۸

عمری است تا ز خویش برون رفته ایم ما

چون می شود غریب نباشد خیال ما؟

۹

از بیم چشم چهره به خوناب شسته ایم

چون گل ز بی غمی نبود رنگ آل ما

۱۰

داریم چشم آن که برآرد ز تشنگی

صحرای حشر را عرق انفعال ما

۱۱

افغان که چون حنای شفق، صبح طلعتی

رنگین نکرد دست ز خون حلال ما

۱۲

سر جوش عمر را گذراندیم در گناه

شد صرف شوره زار سراسر زلال ما

۱۳

از قرب مردمان ز حق افتاده ایم دور

در انقطاع خلق بود اتصال ما

۱۴

برگشتنی است گرچه ز کوه گران، صدا

تمکین او نداد جواب سؤال ما

۱۵

از گوشمال، دست معلم کبود شد

شوخی ز سر نهشت دل خردسال ما

۱۶

پیش رخ گشاده دلدار، می شود

پیچیده تر ز زلف زبان سؤال ما

۱۷

صائب فغان که گشت درین بوستانسرا

طاوس وار بال و پر ما و بال ما

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۹۷
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۹۷

نظرات

user_image
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
۱۳۹۹/۰۵/۳۰ - ۱۱:۱۰:۳۲
مصراع دوم بیت آخر:طاووس‌وار، بال و پر ما، وبال ما
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۱/۱۹ - ۰۶:۱۷:۴۷
صد پیرهن بوَد بِه از آماس لاغری، لاغری ، صد پیرهن از آماس بهتر است