صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۷۷۸

۱

عمری است حلقه در میخانه ایم ما

در حلقه تصرف پیمانه ایم ما

۲

مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی

از تشنگان گریه مستانه ایم ما

۳

در چشم ناقصان جهان گرچه نارسیم

چون باده، جوش سینه میخانه ایم ما

۴

عشاق را به تیغ زبان گرم می کنیم

چون شمع، تازیانه پروانه ایم ما

۵

گر از ستاره سوختگان عمارتیم

چون جغد، خال گوشه ویرانه ایم ما

۶

عمری است رفته ایم ازین خاکدان برون

بی درد را خیال که در خانه ایم ما

۷

چون خواب اگرچه رخت اقامت فکنده‌ایم

تا چشم می زنی به هم، افسانه ایم ما

۸

از نورسیدگان خرابات نیستیم

چون خشت، پا شکسته میخانه ایم ما

۹

جز جستجوی رزق نداریم هیچ کار

چون آسیا به گرد، پی دانه ایم ما

۱۰

در مشورت اگرچه گشاد جهان ز ماست

سرگشته تر ز سبحه صد دانه ایم ما

۱۱

از ما زبان خامه تکلیف کوته است

این شکر چون کنیم که دیوانه ایم ما؟

۱۲

مهربتان در آب و گل ما سرشته اند

صائب خمیر مایه بتخانه ایم ما

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۰۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۹۵

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۰۵ - ۰۲:۰۹:۴۸
بی‌قیمت در مصرع اول به‌معنی گران‌مایه و گران‌بهاست. یعنی چیزی که نتوان برای آن قیمت و بها تعیین کرد.
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۰۵ - ۰۲:۳۰:۳۸
شاید هم «بی‌قیمت» به اعتبار کریمة «و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین» (یوسف: 20) بی‌قیمت به‌معنای معمول خود باشد و بخواهد بگوید: یوسفی که در کنعان قدر و قیمتش را نمی‌شناسند، با خود به‌جایی می‌بریم که قدرشناس او باشند.