
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۹۸
۱
در آتشم ز دیده شوخ ستارهها
در هیچ خرمنی نفتد این شرارهها!
۲
خالی شده است از دل آگاه مهد خاک
عیسیدمی نمانده درین گاهوارهها
۳
پهلو ز کار عشق تهی میکنند خلق
جای ترحم است بر این هیچکارهها
۴
جز حرف پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط نصیب کنارهها
۵
پستی دلیل قرب بود در طریق عشق
اینجا پیاده پیش بود از سوارهها
۶
صحبت غنیمت است به هم چون رسیدهایم
تا کی دگر به هم رسد این تختهپارهها
۷
در حسن بیتکلف معنی نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعارهها
۸
صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبان اشارهها
تصاویر و صوت



نظرات
بیگانه