
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۷۹۹
۱
وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها
آید ز زور باده به گردش پیاله ها
۲
گردید تازه، داغ فرورفتگان خاک
در چشم و دل مرا ز تماشای لاله ها
۳
دیوانگی است سلسله پای کودکان
وحشت نمی کنند ز مجنون غزاله ها
۴
در دور عارض تو چو اشک از نظر فتاد
ماهی که بود مردمک چشم هاله ها
۵
تا دل ز داغ ساده بود، فرد باطل است
بی مهر، اعتبار ندارد قباله ها
۶
هر چند نی به ناله ز دلها گرهگشاست
از بند خود خلاص نگردد به ناله ها
۷
بر صفحه عذار بتان، نقطه های خال
در مصحف مجید بود چون جلاله ها
۸
صائب به چشم هر که شد از فکر خرده بین
در هیچ نقطه نیست، نباشد رساله ها
تصاویر و صوت


نظرات