
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۸۰۲
۱
در زلف مده راه دگر باد صبا را
زین بیش ملرزان دل آسوده ما را
۲
از آینه و آب شود حسن دو چندان
در چهره خوبان بنگر صنع خدا را
۳
در زلف تو گردید دل خون شده ام مشک
سازد سفر هند، سیه رنگ حنا را
۴
با نار چه حاجت بود آنجا که بود نور؟
از شمع مکن تیره مزار شهدا را
۵
گفتار ز کردار به معراج برآید
از دست گشاده است پر و بال، دعا را
۶
در دیده ما خاک نشینان قناعت
قدر پر کاهی نبود بال هما را
۷
بی مغز، سبکتر شود از سنگ ملامت
از کوه، بلنگر نتوان کرد صدا را
۸
هر سو مرو ای دیده که چون از حرکت ماند
رو در حرم کعبه بود قبله نما را
۹
صائب به جز از جبهه واکرده تسلیم
مانع نشود هیچ سپر تیر قضا را
تصاویر و صوت

نظرات