صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۱۳

۱

تسکین ندهد خوردن می سوز درون را

آتش بود این آب، جگر تشنه خون را

۲

راندن نکند خیرگی از طبع مگس دور

اندیشه ز خواری نبود مرد دون را

۳

از پیشروان دل نگرانی نتوان برد

پیوسته بود چشم ز پی راهنمون را

۴

نگذاشت ز سر، سرکشی آن زلف ز آهم

حرفی است که در مار اثرهاست فسون را

۵

عقل است که موقوف به کسب است کمالش

حاجت به معلم نبود مشق جنون را

۶

صائب مکن از بخت طمع برگ فراغت

کز باده نصیبی نبود جام نگون را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۱۹

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۷/۰۴/۰۸ - ۲۱:۱۵:۴۳
در بیت دوم مردم دون صحیح است .