
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۸۱۷
۱
بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
ساحل دل دریاست ز آب گهر ما
۲
در نامه ما حرف نسنجیده نباشد
از جیب صدف سفته برآید گهر ما
۳
چون دیده ماهی که نماید ز ته آب
از پرده سنگ است نمایان شرر ما
۴
هرچند پر و بال نداریم چو شبنم
از پرتو خورشید بود بال و پر ما
۵
شیریم ولی زهره آزار نداریم
از جنبش رگ کوچه دهد نیشتر ما
۶
آزادی ما در گرو پختگی ماست
آویخته است از رگ خامی ثمر ما
۷
بیداد فلک را به تغافل گذرانیم
پوشیدن چشم است ز دشمن سپر ما
۸
از همرهی عقل به جایی نرسیدیم
پیچیده تر از راه بود راهبر ما
۹
یارب که دعا کرد که چون قافله موج
آسایش منزل نبود در سفر ما
۱۰
صائب جگرش چون جگر صبح شود چاک
یک روز اگر چرخ کشد دردسر ما
تصاویر و صوت

نظرات
عروضی