
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۸۲۴
۱
فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
نبود چو جرس هرزه درا آبله ما
۲
هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم
خون دشنه کشد از جگر آبله ما
۳
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی به گل کاغذی حوصله ما
۴
صائب به چه امید گشاییم لب از هم؟
آن چشم سخنگو ندهد گر صله ما
تصاویر و صوت

نظرات