
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۸۴۲
۱
دارند اگر سررشتهای در کف به ظاهر چنگها
در پنجه مطرب بود سررشته آهنگها
۲
از من مدان چون باغ اگر هردم به رنگی میشوم
بیرنگی او میزند بر آب زینسان رنگها
۳
موسی چه غم دارد اگر صد کوه طور از جا رود؟
سودا نمیپرد ز سر از حمله این سنگها
۴
از سادهلوحی میشوم هر گام محو لالهای
با آن که دور افتادهام از کاروان فرسنگها
۵
روزی که از می جام را میکردم جم روشنگری
در زنگ صائب غوطه زد آیینه فرهنگها
تصاویر و صوت

نظرات