صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۵۴

۱

غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را

که ز خاک بردماند نفس بهشت ما را

۲

به نیازمندی ما چو نداشت حسن حاجت

به دو دست نازپرور ز چه می سرشت ما را؟

۳

ز نسیم بی نیازی چو به باد داد آخر

به هزار امیدواری ز چه روی کشت ما را؟

۴

نه به کار دسته گل، نه به کار گوهر آمد

فلک این قدر به دقت به چه کار رشت ما را؟

۵

نه چنان دو چشم ما را غم عشق سیر دارد

که به فکر نعمت خود فکند بهشت ما را

۶

به ثبات نقش هستی چه نهیم دل ز غفلت؟

که سخن نگار قدرت به زمین نوشت ما را

۷

شود آن زمان تسلی دل ما ز خاکساری

که به پای خم سرآید حرکت چو خشت ما را

۸

تو ز کودکی مقید شده ای به خاکبازی

نبود به چشم حق بین حرم و کنشت ما را

۹

ز نهال بی بر ما به عدم چه فتنه سر زد؟

که نهاد اره بر سر خط سرنوشت ما را

۱۰

ز غرور آدمیت به همین خوشیم صائب

که شکار خود به نعمت نکند بهشت ما را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۷۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۴۰

نظرات

user_image
مفقودالاثر
۱۳۹۷/۰۸/۲۲ - ۱۱:۵۰:۲۶
بیت اول مصراع اولبرشت یعنی پختن ولی اینجا یعنی دلم کباب شد
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۸/۲۲ - ۱۶:۰۴:۵۸
غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما رارشتن = ریسیدن برشت = پرورد ، بوجود آورد، دگرگون کرد
user_image
مفقودالاثر
۱۳۹۷/۰۸/۲۲ - ۲۱:۲۰:۴۶
فلک این قدر به دقت به چه کار رشت ما را محسن 2 نمی دونم شما چه لجی برداشتی با من که هر جا حرفی میزنم حتما باید چیزی بگیولی اگه شعر رو می خوندی متوجه می شدی این تفسیرت مال بیت چهار مربوط به مصراع بالاست ندونسته حرف زدن اصلا چیز خوبی نیست آدم ضایع میشه