صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۷

۱

غنچه‌سان پر گل اگر خواهی دهانِ خویش را

پرهٔ قفلِ خموشی کن زبانِ خویش را

۲

کاروانگاهِ حوادث جای خوابِ امن نیست

در رهِ سیلِ خطر مگشا میانِ خویش را

۳

چون شرر بشمر به دامانِ عدم، آسوده شو

در گره تا چند داری نقدِ جانِ خویش را

۴

برنمی‌آیی به زخمِ آسیایِ آسمان

نرم کن زنهار چون مغز استخوانِ خویش را

۵

مرگ را بر خود گوارا کن در ایامِ حیات

در بهاران بگذران فصلِ خزانِ خویش را

۶

هر سرِ موی تو از غفلت به راهی می‌رود

جمع کن پیش از گذشتن کاروانِ خویش را

۷

وحشیِ فرصت چو تیر از شَست بیرون جسته است

تا تو زه می‌سازی ای غافل کمانِ خویش را

۸

چاهِ صحرایِ طلب از نقشِ پا افزون‌تر است

زینهار از کف مده صائب عنانِ خویش را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۱
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۹۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۶۸

نظرات

user_image
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
۱۳۹۹/۰۴/۱۲ - ۰۵:۳۲:۰۴
بیت اول، احتمالاً بایستی به صورت ذیل باشد: غنچه‌سان، پر گل اگر خواهی دهان خویش را / «پرده‌ی» قفل خموشی کن، زبان خویش را