صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۷۵

۱

در شب وصل تو می لرزد دلم چون آفتاب

تا مباد از رخنه ای آرد شبیخون آفتاب

۲

هر سری را در خور همت کلاهی داده اند

افسر دیوانگان باشد به هامون آفتاب

۳

هیچ جا در عالم وحدت تهی از یار نیست

نامه هر ذره ای اینجاست مضمون آفتاب

۴

ناخنی خورده است بر دل از هلال ابروی من

زان نشیند از شفق هر شام در خون آفتاب

۵

از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده است

در درون خانه اش ماه است و بیرون آفتاب

۶

صائب آن بهتر که گردون ترک بی رویی کند

زردرویی می کشد زان روی گلگون آفتاب

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۸۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۵۴
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۲۰۶

نظرات

user_image
دلارام
۱۳۹۸/۰۷/۱۶ - ۰۶:۳۶:۳۵
از رخت آیینه را خوش دولتی رو داده استدر درون خانه اش ماه است و بیرون آفتابدر درون خانه اش ماه یعنی چی؟
user_image
بنا
۱۳۹۸/۰۷/۱۶ - ۰۸:۰۷:۲۹
تصویر صورت یار را که در آیینه افتاده به ماه تشبیه کرده و خود صورت را که روبروی آیینه است به آفتاب.یعنی یار را خورشید مه رو نامیدهکه آیینه از بخت خوش هم با مهتاب همخانه است و هم با آفتاب طرف.خدا شانس بده!
user_image
دلارام
۱۳۹۸/۰۷/۱۶ - ۱۱:۴۴:۵۳
اخه چرا میگه در دورنش ماه و بیرونش خورشید.منطور از درون و بیرون چیه
user_image
دلارام
۱۳۹۸/۰۷/۱۶ - ۱۲:۰۸:۳۳
ممنون فهمیدم