صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۸۵

۱

بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب

چون شود از دشت غایب سیل در دریا طلب

۲

دست خواهش چون صدف مگشای پیش خاکیان

هر چه می خواهد دلت از عالم بالا طلب

۳

اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست

آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب

۴

هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید

بستگی ها را گشایش از در دلها طلب

۵

گر ز خاک آسودنت آسوده می گردند خلق

تن به خاک تیره ده، آسایش دلها طلب

۶

چشم چون بینا شود، خضرست هر نقش قدم

رهبر بینا چه جویی، دیده بینا طلب

۷

آبرو در پیش ساغر ریختن دون همتی است

گردنی کج می کنی، باری می از مینا طلب

۸

جان وحشی را ز خاک تیره دل جستن خطاست

آهوی رم کرده را از باد، نقش پا طلب

۹

عشق آتشدست می بندد دهان عقل را

مرهم این زخم از خاکستر سودا طلب

۱۰

این جواب آن غزل صائب که سید گفته است

گر تو چون ما طالبی، مطلوب بی همتا طلب

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۶۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۰

نظرات

user_image
مرتضی روحانی
۱۳۹۸/۰۵/۰۹ - ۲۱:۴۷:۵۰
سلام بر خوبان عاشقصائب تبریزی در
پاسخ این غزل شاه نعمت الله ولی غزل خود را سروده است :ذوق ما داری درآ در بحر ما ، ما را طلبآبرو جوئی مرو هر سو بیا ما را طلبموج دریائیم و ما را دل به دریا می کشدحال این دریای ما گر بایدت از ما طلبای محقق بی حقیقت هیچ شیئی هست نیستعارفانه این حقیقت در همه اشیا طلبهر که آید در نظر ای نور چشم عاشقاندست او را بوسه ده گم کردهٔ خود را طلبنقد گنج کنت کنزا را بجو در کنج دلگوهر دُر یتیم مخزن دلها طلبقاب قوسین از خط محور پدید آمد تو نیزخط برانداز از میان معنی او ادنی طلبآفتاب حسن او و چشم مردم رو نمودروشنست این نور او در دیدهٔ بینا طلبدنیی و عقبی و جسم و جان این و آن گذار*گر تو چون ما طالبی مطلوب بی همتا طلب*اسم اعظم را بخوان و یک مسمی را بداننعمت الله را بجو مجموعهٔ اشیا طلبدر واقع صائب تبریزی توجه مخاطب را به طلب هرچیزی از خدا سوق داده تا از به ادعا و دعوت کسی از مسیر حق نشود و اسیر مصیر دیگران نگردد